تصادف
من داشتم اینجا می امدم که تصادف کردم.
ناگهان یک ماشین امد ومرا زیر گرفت.
وقتی خواستم ازعرض خیابان رد شوم این اتفاق افتاد.
جنازه ام را گوشه خیابان رها کردم و آمدم،اما ای کاش نمی آمدم.
نه مرا می بینی نه صدایم را می شنوی.
کاش نمی آمدم،من داشتم به دیدن تو می آمدم که مردم.
باد تغییر فصل
با باد جنوب به قلب مرد راه یافت .باد غرب فکر او را لو داد . باد شرق
روح زن را به او شناساند.
بعد وضع هوا به هم ریخت وهمه بادها با هم وزید ،گردبادی عظیم بلند شد
وزن او را به باد شمال سپرد، قلبش از یخ پوشیده شد.
عشق پرشور
عشاق، چراغ جادو را در ساحل پیدا کردند.
جن چراغ گفت :
اگر آزادم کنید یک آرزوی هر کدامتان را برآورده می کنم.
دختر به چشم های پسر نگاه کرد و گفت :
دلم می خواهد تا آخر دنیا عاشق هم با شیم .
پسر به دریا چشم دوخت و گفت:
دلم می خواهد دنیا به آخر برسد .
آدمک آخر دنياست بخند ،آدمک مرگ همينجاست بخند
،دست خطي که تو را عاشق
کرد شوخيه کاغذيه ماست
بخند ،آدمک خر نشوي گريه کني ،کل دنيا سراب است
بخند ،آن خدايي که بزرگش
خواندي به خدا مثل تو تنهاست بخند.
چقدر زمونه بي وفاست نمي دونم خدا كجاست يكي
بياد بهم بگه كجاي كارم
اشتباست گاهي مي خوام داد بكشم اما
صدام در نمياد بگم آخه خدا چرا دنيا به آخر نمي ياد